::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۲۲۸ - ندارد!

آخه نوشتن حس میخواد! نیست خب چیکارش کنم!!

یه چند روزی بود همه اش نگرانی بود... نمیتونستم خیلی تمرکز کنم. خسته میشدم و خستگی نمیذاشت به کارهام برسم. کلافگی امونم نمیداد!

امروز یکم بهتر شد. آخر شب آروم شدم باز. یه آرامشی که همیشه دنبالش بودم... همیشه دنبالش خواهم بود... و هیچ وقت نمیخوام (و نمیتونم) از دستش بدم! آروم بودن خوبه.

خیلی خوابم میااااااااااااااااااااااد. کلی هم کار دانشگاه دارم که مونده و باید فردا انجام بدم! حالم داره از این Assembly بهم میخوره دیگه بخدا! تازشم، فردا باید مشقهای سه شنبه رو هم بنویسم و ایمیل کنم!

دیگه چشمام باز نمیشه، خوابم میاد. شب بخیر...
نظرات 4 + ارسال نظر
سوده 1388/04/06 ساعت 10:42 ب.ظ

سعی کنی خوب می نویسی.
ایشالا همیشه این آرامشو داشته باشی ;)

امیدوارم...
ولی فعلا جاش رو داد به نگرانی!

رز آبی 1388/04/06 ساعت 04:15 ب.ظ

مخشاتو خوش خط بنویس (:

خوش به حالت که تونستی آرامش را دریابی ... التماس دعا X:

شب بخیر بابایی (:

من ذاتا خطم خوب نیست :دی

شب شما هم بخیر :دی

سوده 1388/04/06 ساعت 12:43 ب.ظ

من یه 3-4 ساعتی Assembly خوندما، کمک خواستی بگو :دی

امتحانات رو بده، بعد از امتحانات اگر لازم شد میام سراغت ؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد