یه روز ما عینکمون یادمون نرفت! خواستیم یکم هم این پای نفله توی کفش اذیت نشه، با دمپائی رفتیم دانشگاه!
هوا باید ابری میشد، بارون هم فقط باید وقتی میومد که من از اتوبوس پیاده
میشم تا برسم خونه! اون هم حتما صدای رعدوبرق نبوده، احتمالا خدا داشته
اون بالا میخندیده!
بعدنوشت: دیگه دمپائی نمیپوشم!
نکنه جدی جدی به رحمت خدا رفتی که ازت خبری نیس؟!!!:دی
من؟ من حالا حالا ها قصد مردن ندارم، دلت رو صابون نزن! :دی
کاش بردی همره خویشم که گردانیدمی
در بلاهای سفر خود را بلاگردان او
وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
خدائی و خیلی سخته :دی
سلام
من نوشتم
احتمالا وبت سعی داره منو مرموز جلوه بده
اما یادمه نوشتم الان هم نوشتم
.
.
.
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی ز دشمن چه دارم باک
ببخشید این اومد تو ذهنم
سلام.
خواهش میکنم! مشاعره اس دیگه
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست...
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
سلام
الهی خوب بشی دیگه دمپایی نپوشی
اگه پوشیدی بارون نیاد
اگه بارون اومد تو دمپایی پات نباشه
هر موقع دمپایی پوشیدی رفتی دانشگاه نگی که ایرانی هستی :دی البته ظاهرا به این نتیجه رسیدی که دیگه نپوشی
آفرین پسر خوب
بزار این چند صباح هم بگذره
بیا تو خود ایران این کارا رو بکن
خب آخه واسمون حرف در میارند :دی
.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
موفق باشی
سلام
تازگیا خیلی یادت میره اسمت رو بنویسیا ؛)
غرب زده بی فرهنگ!!! واسه من دمپایی پاش میکنه میره به دامن علمو دانش!! اینجا این کارو میکردی حک«اعدام رو شاخت بود!! :دی
اینجا کردم، حکمم بدتر از اعدام بود! دیگه نمیکنم این کارو ؛)
ز دل آن چنان که سرخی نرود به سعی باران
نتوان به اشک شستن ز تو رنگ بی وفایی
یادم امد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
دماغ سوخته دماغ سوخته بروروروورورورورورورررررررررررر!
پس شما با خدا هماهنگ کرده بودی؟ ؛)
خنده!
:)
سلام
روز عالی بخیر
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
و علیکم السلام :دی
روز شما هم بخیر
نه خدا بوده که داشته واسه خلق یه همچین بنده ای (تو) گریه میکرده!! :دی
یعنی اعتیاد انقدر بده؟ :دی