یکی بود، یه وبلاگ داشت، وبلاگش و خیلی دوست میداشت...یه روز که حوصلش سر رفت، اومد توی وبلاگش نوشت:
یکی بود، یه وبلاگ داشت، وبلاگش و خیلی دوست میداشت...یه روز که حوصلش سر رفت، اومد توی وبلاگش نوشت:
یکی بود، یه وبلاگ داشت، وبلاگش و خیلی دوست میداشت...یه روز که حوصلش سر رفت، اومد توی وبلاگش نوشت:
.
.
.
با عرض پوزش،به علت ذیق!! وقت از نوشتن ادامه داستان معذوریم. کاربر گرامی، شما لطفا تا ۱۰۰ بار به خوندن ادامه دهید!
پ.ن (برای یک وبلاگ نویس معلوم الحال!!): من کامنت نذارم صبم شب نمیشه، اگر آخرین پست کامنتدونی دارت هم از صفحه بره بیرون، میرم آرشیوت کامنت میذارم. حالا خود دانی!!!