::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۵۵- بدون عنوان!

دو روز گذشته مسخره ترین روزهای زندگی من بود فکر کنم! ۱۰ صبح تا ۵ بعد از ظهر، توی یه اتاق با ۳۰-۴۰ تا کامپبوتر،‌با چندنفر دیگه بشینی و خسته کننده ترین گزارش دنیا رو در مورد چجوری ساختن ترانزیستور و اینکه چه مشکلاتی ممکنه پیش بیاد.

بعدش هم که امروز از ساعت ۱۱ صبح تا ۲ بعدازظهر معلم مشاورت بشینه برات حرفهای مسخره ای بزنه مثل اینکه مثلا Carbon nano-tube در آینده نزدیک در RAM کامپیوتر جای ترانزیستور رو میگره و یه روزی ممکنه یه دستگاهی درست کنن که از چشمت بتونه فکرت رو بخونه و از این چرت و پرت ها.

بعد ساعت ۳-۴ برسی خونه باید بشینی سر درس جاوا. آخه لامصب، امتحان برنامه نویسی رو روی کاغذ، اونم ۴جوابی میخوای بگیری؟!

ساعت ۲۲:۳۱... خوااااااااااااااااااااااابم میاد لعنتی، چرا درست نمیشی!!! ببین یه الف بچه(!) برنامه کامپیوتری با یه ارور مسخره چجوری ما رو گذاشته سر کار.

این تاکسی هوائی خیلی چیز باحالی باید باشه! آزادی سوار میشی بعد وسط راه میخوای پیاده شی، وامیسته بالای یه ساختمون، یه طناب میندازه، باید عین این نظامی ها از طناب بگیری بیای پائین :دی خدائی خیلی حال میده اینجوری!!

دیگه حال ندارم، خوابم میاد. با اینکه تلویزیون داره fast and furious نشون میده، ولی ما که رفتیم بخوابیم!!

پ.ن: اون گزارش اون بالا یه ۲-۳ تیکه جالب هم داشت البته! یکیش که خودم نوشتم :دی
پ.ن: ما به احتمال زیاد* رفتیم تا بعد از امتحانات مبارک به اتمام برسند!!!

*احتمال زیاد یعنی احتمال زیاد. یعنی اگر یه وخ حالش رو هم داشتیم، وسط امتحانها هم میایم :دی

۱۵۴- نمیرود ز یادم...


دوباره مرغ روحم 
           هوای کربلا کرد
                   دل شکسته ام رو
                                اسیر و مبتلا کرد

ز سر گذشته اشکم
         به لب رسیده جانم
                  که هرچه کرده با من
                                 فراغ کربلا کرد

پ.ن: بعضی وقتها چه دل آدم میگیره. یهو!
پ.ن: برداشت معنوی ممنوع!!!
پ.ن: به جهنم ... !