::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۳۰- بدون عنوان!

امشب هم باز، محکومم به شب زنده داری!
محکوم به فکر کردن به اینکه توی سر یکی چی میگذره و از چی ناراحته!
محکوم به نگرانی اینکه جواب سوالش رو باور کرد یا نه...
محکوم
محکوم
محکوم
.
.
.
مقصری وجود نداره... به قولی ............. و هزار جور چیز! یکیشم بی خوابی توی شبهائی مثل امشب!!!
پ.ن: و چه شب زنده داری شیرینی
پ.ن:‌ از شوخی های بی موقع بدم میاد!‌ گرچه... این بنده خدا هم تقصیری نداره! از کجا بدونه توی دل پر آشوب من چی داره میگذره!
پ.ن: قبلا هم که گفته بودم به وجود اینجا احتیاج دارم!

۱۲۹- ...

نخیر! این وبلاگ نه هک شده... نه دزد اومده... نه اسباب کشی...
فقط صاحاب این وبلاگ صاحاب مرده حال و حوصله نوشتن نداره... حالش داره بهم میخوره... از همه چیز...
فعلا میخواد فکر کنه... به یکسال گذشته... به خیلی چیزها... به خیلی آدمها...

پ.ن: این پست شاید پست آخر باشه! به نظرم دوره وبلاگ نویسی من هم تموم شده!