ساعت ۱۱:۱۵ اومدم دانشگاه، توی دفتر هیچکس نیست! اینام خلاف شدن دیر میان تازگیا!
یا شایدم امروز تعطیله من خبر ندارم! :پی
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده
بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و
شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: «منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد!
دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک
دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم
برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و
پرید رو خاکریز و فریاد زد: «حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظهای
صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از
سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: «کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی،
هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: «من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
(کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84)
پ.ن: قناسه چی همون تک تیرانداز خودمونه!
پ.ن: کلا حسین جماعت خطرناکه، مواظب خودتون باشید :دی