::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۲۶۶ - آخیش!

بعد از یه صبح خیلی خیلی خوب که خیلی خوش گذشت، یه ورزش حسابی میچسبه! همچین ورزش کنی که همه عضله های بدنت بهت فحش بدن که مرتیکه برو یکم بخواب ما هم استراحت کنیم! عجب حالی/هالی داد!

پ.ن: صبح فوق العاده خوبی بود. یعنی خیلی خوش گذشتها. بعدشم حرف زدن در مورد صبح و اتفاقاتش که دیگه هیچی... مثل یه دسر توپ بود بعد از یه غذای حسابی! البته یه غذائی که تا بیام ایران گرسنه ام نگه داره که کلی کار داریم :دی خدا به دادت برسه :پی

پ.ن: روز خوبی بود. ولی دلتنگی بیشتر شد...

۲۶۵ - شاید...

چقدر سخته که بفهمی وقتی میای ایران دوتا از بهترین و عزیزترین دوستات ممکنه ایران نباشن.
یکی از کسانی که چه خاطره های خوبی داشتی، خیلی وقتها باهاش درد و دل کردی، باهاش مشورت کردی و اون هم هیچ وقت تنهات نذاشته.
اینم بالاخره یه جورشه دیگه