::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۴

یه مردی یه مدتی نمیاد دیدن شاه ... بعد چن ماه میاد و شاه می پرسه : کجا بودی بابا ؟ نیستی ؟ چرا نبودی ؟ ... آقا مرده میگه : حالم بد بود نخواستم که با حضورم باعث ناراحتی کسی باشم ... شاه پرسید : چگونه بودی ؟ مرد گفت : افسرده بودم ! و از همه چیز و همه کس نا امید و بیزار ... شاه گف : ذکرالممیت را به مظهریت فرا می گرفتی و این حالی خوش بود!

پ.ن: منظور شاه این بود که در آن حال مرده ای بودی در دست ارادهء حق و این نیکو حالی بود!