::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۳۱- نامردی

صدام هم بالاخره به اعدام محکوم شد. ولی خدائی خیلی نامردیه!
این همه آدم کشت و کثافتکاری کرد، حالا فقط یه بار یه طناب میندازن گردنش!‌ خیلی اگر بخواد زجر داشته باشه فقط زجر خفگی -که اونم اگر شانس بد باشه و گردنش نشکنه!- و بس!!

اگر من جای قاضی بودم یکم حکمش رو خشن تر میکردم... مثلا اول یه ۵ سال توی همون زندانهای زیر زمین خودش!
بعد یه ۵ دیگه وسط یه آزمایشگاه شیمیائی که همه دستگاههاش نشت داره!
بعد که سرطان گرفت و حسابی زجر کشید اون وقت میدادم یکی با چاقو سرش رو ببره! مثل همون فیلم که توی ایران ازش پخش شده بود و ما هم یه غلطی کردیم نگاه کردیم!
خلاصه اینکه اینجوری خیلی نامردیه!

پ.ن: خدا رو شکر من دارم مهندسی میخونم نه حقوق!!!!

۱۳۰- بدون عنوان!

امشب هم باز، محکومم به شب زنده داری!
محکوم به فکر کردن به اینکه توی سر یکی چی میگذره و از چی ناراحته!
محکوم به نگرانی اینکه جواب سوالش رو باور کرد یا نه...
محکوم
محکوم
محکوم
.
.
.
مقصری وجود نداره... به قولی ............. و هزار جور چیز! یکیشم بی خوابی توی شبهائی مثل امشب!!!
پ.ن: و چه شب زنده داری شیرینی
پ.ن:‌ از شوخی های بی موقع بدم میاد!‌ گرچه... این بنده خدا هم تقصیری نداره! از کجا بدونه توی دل پر آشوب من چی داره میگذره!
پ.ن: قبلا هم که گفته بودم به وجود اینجا احتیاج دارم!