::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۸۴.۵- عنوان خصوصی است!

کار خدا رو میبینی؟

یه روز خسته کننده... یه روز مزخرف پر از دلتنگی... یه روزی که از صبح تا عصر بشینی سر یه کلاس مزخرف، هفت جد و آبادت قسم بخوری که بابا این چیزها رو من میدونم، اندازه موهای سرت این کارارو انجام... جون مادرت بذار برم سر کارم... آخرشم قسم و ایه (البته آیه های انجیل! استادش مسیحی بود!!) که به جون خودم فقط نیم ساعت کار داشت خنگ خدا! بعد تازه ساعت ۵:۳۰ بشینی سر گزارش نویسی، ساعت ۶:۳۰ مغزت قفل کنه! ۷:۱۵ خونه باشی و رسما از خستگی رو به موت باشی.

بعد خیلی یهوئی این روز به این مزحرفی خیلی قشنگ و آروم تموم بشه... آخیش. خودت وکیلی خیلی کارت درسته!

پ.ن: مثل هر شب! نماز نخوندم.خوابمم میاد! شب بخیر...

۱۸۴- ...

بیا! اون وقت همه میگن چرا میگی لعنت خدا به این سه شنبه ها!
هرچی اتفاق مزخرفه تو سه شنبه هاس!!

از ایران اومدن باشه سه شنبه اس!

کلاس۹:۳۰ صبح تا ۵ بعد از ظهر باشه سه شنبه اس!

دل تنگی باشه واسه سه شنبه اس!

بازم بگم؟

.

.

.

از غم هجرت به خدا می نالم


پ.ن: خدایا... خودت وکیلی! این یه دفعه رو... نوکرتم!