::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۹۰ - دلم هوای تو کرده، بگو چه چاره کنم...

خیلی جالبه.
میشینی به یه اتفاقی فکر میکنی.
ازش میترسی. از روبرو شدن باهاش تا حد مرگ میترسی.
از اینکه چی بشه... چه عکس العملی نشون میدی.
اینکه تازه بخواد شروع یکسری اتفاقات دردسر ساز باشه.
.
.
.
بعد با اون اتفاق روبرو میشی.
ولی خیلی آروم از کنارش رد میشی.
چیزی که نه خودت، نه کس دیگه انتظارش رو نداشت!!
خیلی چیزها رو بهت ثابت میکنه و آرومت میکنه.

پ.ن: امشب آرومم. دلتنگ، آروم و مطمئن از تصمیمی که گرفتم!

نظرات 4 + ارسال نظر
سوده 1387/09/14 ساعت 01:31 ب.ظ

میدونی! یه جورایی از اون وری رفتی :پی
ولی برخوردت خیلی با ارزش بود :*

اعتماد داشتن هم خوب چیزیه :دی

سوده 1387/09/14 ساعت 11:07 ق.ظ

واقعا خودت هم از برخوردت تعجب کردی؟
من که خیلی تعجب کردم :دی

تعجب نه خب! ولی خودم فکر نمیکردم بتونم راحت بگذرم. یعنی فکر میکردم خیلی برام غیرقابل درک باشه. آخه از بس همه تو گوشم خوندن افراطی‌( داداشم که رسما بهم میگه fundamental :دی) فکر میکردم یه جوری برخورد کنم که نکردم دیگه!

ایول با مرام

انعکاس آب 1387/09/13 ساعت 05:22 ق.ظ http://enekaseab.blogsky.com/

؟!
از شما دعوت می کنم سری به کلبه کوچک من بزنید و اگر تمایلی برای تبادل لینک داشتید خبرم کنید تا با افتخار شما را لینک کنم.
شاد باشیدو امیدوار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد