::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

::لحظه های دیوانگی::

آیاتی که به دلیل کمبود پیامبر به من نازل میشوند!

۱۹۷ - شب و غم و من ...

چته باز؟‌ چه مرگته؟ باز امشب بی دلیل سگ شدی که چی؟ چی کم داری؟

آرامش نداری؟ چیزی که میخوای و بهش نرسیدی؟ چه مرگتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...

پ.ن: وقتهائی که اینجوری میشم و به زمین و زمان گیر میدم،از خودم بدم میاد!

۱۹۶ - در جستجوی ... !

بعضی وقتها دنبال یه چیزی میگردی، همه جا رو زیر و رو میکنی و سعی میکنی یه چیزی رو پیدا کنی!
بعد میفهمی اون چیزی که دنبالش بودی جلو روت بوده و ندیدیش!

صبح تا شب نشسته بودم به زمین و زمان دری وری میگفتم! فرضمم این بود که این مادرمرده درست کار نمیکنه!
بعد که نشستم یکم فکر کردم فهمیدم این کلافگی مال چیه! دنبال همون آرامشی میگشتم که الان،
تو این لحظه و لحظه های زیاد مثل الان، ازش لذت میبرم.

پ.ن: هفته خوبی بود. با اینکه بعضی جاهاش شاید یکم خسته شده باشم، ولی خستگیش خستگی خوبی بود! خستگی شیرینی بود...
پ.ن: تا اطلاع ثانوی از هرچی فیلم رمانتیک با پایان Happy Ending بدم میاد!