-
۲۱۳ - قرار ماندن ندارم...
1387/12/09 22:17
برای من فقط یک نگاه تو همینقدر که بدانم هستی کافی است ... حالا همینجا و هرجا که نباشی و باشم یک حس آشنا مرا با خود میبرد فریاد میزند که هستم با تو کنار تو خودت وکیلی خیلی دمت گرم. چقدر راحت ازت خواستم و چقدر راحت بهم دادی.
-
۲۱۲ - هوایم کن هوائی ام...
1387/12/07 22:19
از بعد از شب عاشورا و زیارت و ... تا الان خیلی سعی کردم خودم رو نگه دارم به امید ۳-۴ روزی که شاید قسمت بشه و برم مشهد! خیلی سعی کردم این بغض سر گلوم رو نگه دارم برای همون موقع. تا امروز... وقتی از پشت تلفن صدای حرم امام رضا اومد... نشد... آخ که چقدر دلم برای حرمش تنگ شده... برای کبوترهای سفیدش... برای صحن گوهرشاد و...
-
۲۱۱ - بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم...
1387/12/06 01:46
آهسته تر از کوچه دل رهگذری کن گهگاه توقف کن و بر من نظری کن پ.ن: انتظار بد چیزیه لامصب!
-
۲۱۰ - گر صبر کنی، ته چین درست از آب در میاد...
1387/11/27 22:40
بعد از چند بار امتحان کردن، امروز برای اولین بار ته چین مرغ که درست کردم، عینهو آدم از قابلمه افتاد پائین :دی البته ته چین مرغ مرغ هم نبود! مرغ/بوقلمون! خوب میشه. خلاصه سوالی در مورد درست کردن ته چین داشتین، با منشیم تماس بگیرید وقت بگیرید :دی بین مریض هم قبول نمیکنم! :))
-
۲۰۹ - جایزه داروین...!
1387/11/25 02:24
امشب یک چیز جالب پیدا کردم! جایزه های داروین (Darwin Awards). این بابا داروین که میشناسیدش، نظریه پرداز فرضیه تکامل ! جایزه داروین در ویکی پدیا به این صورت تعریف میشه: Awards have been given for people who "do a service to Humanity by removing themselves from the Gene pool", i.e., lose the ability to...
-
۲۰۸ - مدیون تو ام...
1387/11/19 04:00
شبهای سخت ولی آرومی داره میگذره. همه این بداخلاقی ها ترکشهای این چند وقت باقیمونده همیشگیه! همیشه همینجوری بوده و هست و خواهد بود... وقتی انتظار میکشی، هرچی به پایان نزدیکتر میشی سخت تر میشه. مثل این حرف این باباس(!) که میگه همیشه تاریکترین وقت روز لحظاتی قبل از صبح! پ.ن: روزهای سختیه عزیز... All I really know is...
-
۲۰۷ - میدونستم...
1387/11/10 03:09
مطمئن بودن و اطمینان داشتن کلا چیز خوبیه. در کل اینکه جای شک برای خودت باقی نذاری (یا شایدم باقی نذارن) خیلی احساس خوبیه! پ.ن: خودت وکیلی، امشب یه کاری کردی، که اگه قراره بگی نه، خودت باید از آسمون هفتمت پاشی بیای پایین بهم بگی نه! حضرت موسی هم نیستم که با نور راضی بشم ها، گفته باشم :دی
-
۲۰۶ - ...
1387/11/07 14:25
خودت وکیلی، این دفعه بد گیر دادیا نوکرتم!
-
۲۰۵ - حوای چشمهای من در حسرت یه سیبه...
1387/11/02 02:07
از وقتی که یادمه عاشق سکوت شب بودم! هیچ وقت لحظه های رانندگی توی شب، جاده خلوت رو یادم نمیره! همه خواب توی ماشین. توئی و یه جاده که حالا حالا ها میره تا برسه... توی اوج تنهائی میدونی ته دلت به یه جائی گره خورده! اون وقت تو لحظه لحظه های تنهائی، وجودت از چیزی که درست نمیدونی چیه پر میشه! به قول یکی از دوستان وقتی که حس...
-
۲۰۴ - ان الله یحب المتوکلین! مگه نه؟
1387/10/24 03:02
امشب با همه دلتنگی و نگرانی ها و آشفتگی هاش یکی از آروم ترین شبهای زندگیم بود! میدونم بعضی چیزهائی که دارم بهشون فکر میکنم یکم زیادی بزرگ به نظر میان، ولی خدا بزرگه! کمکم میکنه. پ.ن: امشب دلم آرومه آرومه... چقدر حس خوبیه! خدایا، توکلم به توئه فقط! این آرامش رو ازم نگیر
-
۲۰۳ - باز هم عاشورا...
1387/10/18 02:30
یه چیزی که این روزها خیلی ها توی هیئتها گفته میشه اینه که ای کاش ما هم کربلا بودیم و شهید میشدیم. توی هیئت ذکر "لک لبیک حسین(ع)" و "یا لیتنا کنا معک" میگیرن! ندای "هل من ناصر ینصرنی" میخوان لبیک بگن! خدا قبول کنه! ولی بخدا هنوز هم دیر ندشه! همون ندا از صدای حسین زمان ما داره میاد. نمیخواد...
-
۲۰۲ - حی علی روضه العباس...
1387/10/17 03:08
همیشه وقتی توی خلوتم می نشستم و باهات حرف میزدم میگفتم دست خالی اومدم در خونه ات. ولی اشتباه میکردم! دستم هیچ وقت خالی نبوده. همیشه یه دل سیاه و کلی گناه همراهم داشتم. بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم گیرم نخرندم! به کسی کار ندارم همه عالم امشب سیاهپوشه... سیاهی دل من رو هم بذار پای سیاهی عالم.
-
۲۰۱ - ای که یک گوشه نگاهت غم عالم ببرد...
1387/10/11 01:23
میگن همیشه دونستن صورت مسئله نصف راه حل مسئله اس! ما که مشکلمون رو میدونیم! یه دل سیاه و کلی گناه... خودت بیا و یه نگاه به این دل ما بکن! پ.ن: تازگیها یاد گرفتم بشینم چیزی بخونم! شروع کردم مجله کامپیوتری و الکترونیکی خوندن!
-
۲۰۰ - صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین...
1387/10/08 16:14
ای آفتاب عشق برگرد یه محرم دیگه هم اومد! خیلی ها محرم رو فقط برای سینه زنی و گریه و عزاداری میخوان! سر اول محرم تا آخر صفر (خیلی با معرفت باشن) هر روز میرن هیئت، گریه،سینه زنی، زنجیر زنی! یه شامی هم میزنن و میرن تا شب بعدی. درسته که صاحاب مجلس خیلی مرد تر از این حرفهاست و آخرش همین ها رو هم قبول میکنه و میبره زیر پرچم...
-
۱۹۹ - آنچه یافت می نشود...
1387/10/07 03:29
نیم ساعت توی هوای سرد زمستونی، توی حیاط! یه نسیم خنک میخوره به صورتم. چشمام بسته اس. به هیچی فکر نمیکنم! همه جا ساکت... احساس سبکی میکنم! سر شب دلم بدجور گرفته بود. توی شلوغی اینجا، دلم یه سکوت مطلق مثل سکوت سرد حیاط میخواست. باد سرد اشکام رو خشک میکنه... ولی تمام صورتم یخ میزنه! . . . الان آرومم. خیلی آروم... سرم درد...
-
۱۹۸.۵ - ندارد!
1387/10/05 14:02
صبح که دیر بیدار شدم... برف هم که نیومد! نخواستیم بابا... کریسمستون مال خودتون! پ.ن: یا امروز کریسمس نیست، یا این فیلم ها خالی میبندن که همیشه روز کریسمس برف میاد!
-
۱۹۸ - همینجوری!
1387/10/05 01:27
- کریسمس چند روز دیگه اس؟ - فردا! - آره؟ - آره. - خب پس کریسمست مبارک. - مبارک صاحابش! - ها؟ - هیچی! منظورم اینه که سلامت باشید. پ.ن: به من چه خب! پ.ن: روزهای خوبیه... بگذریم از سگ شدن ۱-۲ روز پیش... کلا روزهای خوبیه! خودت وکیلی خیلی نوکرتم...
-
۱۹۷ - شب و غم و من ...
1387/10/02 20:42
چته باز؟ چه مرگته؟ باز امشب بی دلیل سگ شدی که چی؟ چی کم داری؟ آرامش نداری؟ چیزی که میخوای و بهش نرسیدی؟ چه مرگتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه... پ.ن: وقتهائی که اینجوری میشم و به زمین و زمان گیر میدم،از خودم بدم میاد!
-
۱۹۶ - در جستجوی ... !
1387/10/01 01:23
بعضی وقتها دنبال یه چیزی میگردی، همه جا رو زیر و رو میکنی و سعی میکنی یه چیزی رو پیدا کنی! بعد میفهمی اون چیزی که دنبالش بودی جلو روت بوده و ندیدیش! صبح تا شب نشسته بودم به زمین و زمان دری وری میگفتم! فرضمم این بود که این مادرمرده درست کار نمیکنه! بعد که نشستم یکم فکر کردم فهمیدم این کلافگی مال چیه! دنبال همون آرامشی...
-
۱۹۵- بی تو زمین آسمون نداره
1387/09/27 13:47
هر چی فکر کردم واسه امروز یه چی بگم، دیدم هیچی بهتر از این نیست... الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)
-
۱۹۴ - You're not funny
1387/09/25 13:26
سر کلاس "Creating and publishing web pages" نشسته باشی، یارو هم فکر کنه خیلی بانمکه و هی جک بگه! بابا درست رو بده میخوایم بریم دنبال کارمون!
-
۱۹۳ - بدون عنوان
1387/09/24 01:26
دلم آشوب شد. توی یه لحظه، یه یادآوری... بدجوری بهمم ریخت! حالا که دارم میرم نماز... اینجوری! خودت میدونی ازت نمیپرسم چرا! تا حالا پرسیدم؟ این دفعه هم نمیپرسم. به خودت قسم رو حرفت حرف نمیزنم. میخوای امتحانم کنی؟ باشه! ولی تورو خودت، بیشتر از ظرفیتم تستم نکن! میدونی خورد میشم...
-
۱۹۲ - امشبی را...
1387/09/22 01:44
روز پرکاری بود لامصب! ساعت ۹:۳۰ کلاس بود Planning Your Research! ساعت ۱:۳۰ ناهارت رو جلوی کامپیوتر بخوری! ساعت ۲:۳۰ مدار آماده کنی تا یارو بیاد تست!(اینا رو که یه بار تست کردم! بیکاری؟) ساعت ۴:۳۰ بشین ایراد گزارش درست کردن! ساعت ۵ بشین Package درست کن! (قول میدم بعدی رو بدم شما درست کنی!) ساعت ۶ بشین PCB بچین! ساعت ۷...
-
۱۹۱- This is my time of the year
1387/09/15 02:14
This is MY December This is MY time of the year This MY December This is MY snow covered home . . . And I'd give it all away . . . But THIS is not me PRETENDING . . . THIS IS ME
-
۱۹۰ - دلم هوای تو کرده، بگو چه چاره کنم...
1387/09/13 02:32
خیلی جالبه. میشینی به یه اتفاقی فکر میکنی. ازش میترسی. از روبرو شدن باهاش تا حد مرگ میترسی. از اینکه چی بشه... چه عکس العملی نشون میدی. اینکه تازه بخواد شروع یکسری اتفاقات دردسر ساز باشه. . . . بعد با اون اتفاق روبرو میشی. ولی خیلی آروم از کنارش رد میشی. چیزی که نه خودت، نه کس دیگه انتظارش رو نداشت!! خیلی چیزها رو بهت...
-
۱۸۹ - برای خالی نبودن عریضه!
1387/09/07 19:23
وقتی ساعت ۸ تصمیم بگیری شام بری بیرون... وقتی از ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰:۳۰ شام بخوری و بحث کنی،اونم از نوع سیاسی... وقتی ساعت ۱۰:۳۰ تازه بخوای بری Body of Lies ببینی ولی سانس آخر ۹:۳۰ باشه وقتی ساعت ۱۰:۴۵ تصمیم بگیری بری بیلیارد بازی کنی... وقتی از ساعت ۱۱ تا ۱۱:۳۰ فوتبال دستی بازی کنی... وقتی از ساعت ۱۱:۴۰ تا ۱۲:۴۰ بیلیارد...
-
۱۸۸ - ندارد! (عنوان)
1387/09/06 00:57
انقدر خوابم میادا...دلم میخواد امشب یه ۲-۳ روز طول بکشه! فردا رو بگو! ۱۰ تا ۱۲ کلاس. بعد ۱:۳۰ تا ۳:۳۰ هم باز کلاس. حالا خوبه آی پادم رو شارژ کردم امروز!! فردا سر کلاس لازم میشه. تن ماهی فقط با آبلیمو میچسبه! با سبزی پلو. ماست و چیپس هم باید باشه! فلفل هم که دیگه جای خود دارد. پ.ن: این فلفل ها تازگیا تند شدن. میسوزونه...
-
۱۸۷ - دنیای اینجوری!
1387/09/05 14:40
از ساعت ۲ بعد از ظهر بشین اعصابت رو خورد کن و بشین Component طراحی کن! بعد ۷ شب که تموم شد ایمیل کن برای استادت! بعد فردا بفهم که اندازه ها درست نبوده و باید از اول طراحی کنی! انقدر حال میده! حتما امتحان کنید... آخر حس و حاله! پ.ن: سردمه مثه چی! پ.ن: به چای هم معتاد شدم بدون وجود خارجی دوست ناباب! ولی خدائی چای تو این...
-
۱۸۶- when ancient travelling meets the modern world
1387/08/30 21:49
اگر یکی یه برنامه قافله شتر بنویسه! روی هر شتر هم به اندازه یه قافله بار بذاره! یه ساربان هم برای این قافله بذاره! به ساربان یه GPS هم بده! . . . . . . برنامه نویسش بهترین برنامه نویس دنیا هم باشه... بهترین کد رو هم استفاده کنه... با #C که هیچ با Assembly هم بنویسه... کل Memory رو هم توی نقشه GPS ساربان قافله بذاره......
-
۱۸۵- آرامش و صفای لحظه های را ببین
1387/08/30 01:21
امشب انقدر آرومم که هیچ حرفی برای گفتن ندارم... دل تنگ ولی آروم.